سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عسلستان غزل

گر نیست عشق و آینه در سینه کین که هست

پاسوز آسمان نشو ای دل زمین که هست

خورشید پشت شیشه ی شب ذره ذره مرد

در دست آرزوی سحر ذره بین که هست

دنیا اگر جهنم کابوس بلبل است

باشد برای جغد بهشت برین که هست

دنبال یک رواج بروزم چه بد چه دد

آن نازنین کساد شد این نازنین که هست

گر جرات مقابله ات نیست مثل نور

ای مثل سایه خنجر و پشت وکمین که هست

مغز کبیر مردی اگر شست و شو نشد

نصف شب و خیانت حمام فین که هست

من شاعرم نه طوطی توهین به واژه ها

تکراری ام نمیکند این آفرین که هست

بالاست نبض کودک فریاد شعر من

پایین نمیرود تب مرگم از این که هست


نوشته شده در شنبه 88/11/3ساعت 12:48 عصر توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

خواب حادثه

وقتی که دل؛سپرده ی تغییر میشود

آیینه سر سپرده ی تزویر میشود

سر سبزی مرا به رخم زخم میکشد

خرداد وقتی آینه ی تیر میشود

آرش ترین بهانه تویی قامت مرا

دستان تو چه ساده کمانگیر میشود

چشمت شبیه باد هوایی که میشود

باران زمین نیامده تبخیر میشود

این چه تفاهم نگرانیست بین ما؟

تا غصه میخورم شکمت سیر میشود

با فکر یک حضور غیابی دلم خوش است

وقتی که در ورود تو تاخیر میشود

وقتی که قصد رفتن از این خانه میکنی

اندوه من به دور تو رنجیر میشود

یک روز در تگاه خیابان یک غزل

وقتی که خواب حادثه تعبیر میشود

شعر مراسکوت کسی زیر میکند

فریاد های من همه تصویر میشود 


نوشته شده در یکشنبه 88/10/13ساعت 10:25 صبح توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

ساحلی توفان به دوشم در هوایی برزخی

برزخم آکنده ام از ماجرایی برزخی

 

عاشقانه دست روحم را گرفت و ناز کرد

مار زخمی بود در جلد عصایی برزخی

 

این صدای چیست باران یا نزول مرگ من؟

چکه چکه می چکم از ناکجایی برزخی

 

آب شد کشتی و من فهمیدم از رفتار موج

مدفنم اعماق دریاهاست، جایی برزخی

 

خاطرات جاده گی هایم پر از دلواپسی است

می خراشد سینه ام را باز پایی برزخی

 

دور تا دور مرا خطی؛ نشانی بد کشید

بند از بندم جدا کرد استوایی برزخی

 

می­شوم بالا و پایین در نموداری یخی

دره کوهی برفی ام با انحنای برزخی

 

رد آهم را بگیر و صاف دنبالم بیا

میرسی آخر به فریادم؛ صدایی برزخی

 


نوشته شده در یکشنبه 88/8/17ساعت 11:24 صبح توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

قصه ام قصه ی یک درد عجیبم تو چطور؟

تلخ تر از شب تب دار شکیبم تو چطور؟

 

خوابگاه گل مریم تن سرسبز خداست

من بیچاره هم آغوش صلیبم تو چطور؟

 

جاده ای منتظرم، ساده، صمیمی، متروک

صاف صافم، نه فرازم نه نشیبم تو چطور؟

 

جنس اشعار مرا از دل آیینه بپرس

نه شعارم، نه دروغم، نه فریبم تو چطور؟

 

تا رسیدن به تو از چشم خودم می افتم

فصل پایانی افسانه ی سیبم تو چطور؟

 

جای امنیست برای تو دلم راحت باش

آخرین کوچه ی یک شهر نجیبم تو چطور؟

 

خواب دیدم که مرا خوبی بی رحم تو کشت

کشته و مرده ی این خواب مهیبم تو چطور؟

 

صبر کن، هیچ مگو، گوش به فریادم باش

من همان مرد غزل های غریبم تو چطور؟

 


نوشته شده در شنبه 88/6/28ساعت 12:33 عصر توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

 

1:

باید به لبش نگاه قندی بکنم

در سایه ی انس گریه خندی بکنم

بشکست دلم دوباره، حالا باید

یک بار دگر شکسته بندی بکنم.

 

2:

سنگی بودم که شیشه لو داد مرا

با بوسه ی تیز تیشه لو داد مرا

پیچیده تر از سادگی خود بودم

لعنت به دلم همیشه لو داد مرا

 

3:

یک روز تو را غزل غزل خواهم مرد

آن روز تو هم غم مرا خواهی خورد

با لحن کفن مرا در آغوش مگیر

یک شعر سپید با خودم خواهم برد

 

4:

این عشق که آیینه زدایی شده است

گوریست که تنگ آشنایی شده است

خوشبخت منم که در خودم پوسیدم

بیچاره کسی که مومیایی شده است.

 

5:

آسیمه سرم به دار عادت کردم

چون جاده به انتظار عادت کردم

یکریز، تو هم دروغ بارم کردی

من هم که به کوله بار عادت کردم

 

6:

امروز در آب و تاب من جا کردی

فرداش مرا فدای فردا کردی

قول تو شکسته بود مانند نماز

با مرد سفر چه خوب بد تا کردی

 

7:

پیش آمد و شاعرانه استادم کرد

یک شعر سپید خواند و آزادم کرد

خوش باوری ام به داد اشکم نرسید

آخر غم نیکفال فریادم کرد.

 

 

 

 

 


نوشته شده در جمعه 88/5/23ساعت 7:25 عصر توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

بوشعری اوز دیلیمنن و اوز آدیملان بوتون صادق انسانلار اتحاف ائدیرم

سوزی واردیر کی قوناقلیق وئره جک آی کوچه میزده

اولدوز اولدوز قاپی لاردا سالاجاق های کوچه میزده

سوزی واردیر کی سفرده گله جک بوخچاسی الده

خونچاسی باشدا گونش پایلایاجاق پای کوچه میزده

سوزی واردیر کی سرین یئل اسه جک نغمه دیلینده

نفسی دولدوراجاق تئللره نای نای کوچه میزده

سوزی واردیر گله جک شنبه ده چر شنبه دونوندا

اولاجاق پاییز میز یاز قئش میز یای کوچه میزده

سوزی واردیر کی قیزیل گول گله جک ائلچی قیزیل یوخ

آرزی لار ال چالاجاق اوینایاجاق آی کوچه میزده

ساعاتین زنگی اویاندی منه تز تز دئدی یاتما

بو شیرین لیکلری بال داندا شیرین یای کوچه میزده

بیر یوخی ایمش دئدیم ای وای بئله سوزلر کی وارایمیش

گوز یاشیم دوندی قانا آخدی آجی چای کوچه  میزده

دوشدی گویدن ده اوچ آلما بیری فریادیما چاتدی

بیری کال چئخدی بیری آغلادی های های کوچه میزده


نوشته شده در چهارشنبه 88/4/31ساعت 11:16 صبح توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

1:

انگار همین دیروز بود

که کلاه پدرم به سرم زد

و کفش هایم برایم پاپوش دوختند من

بچگی کردم

و خیلی زود

کودکی هایم را مردم.

 

2:

زمین به سرم خورد

غرورم زخم برداشت

آنگونه دگر گون شدم

که روی پیشانی ام مهر زدند

رو نوشت برابر اصل نیست.

 


نوشته شده در شنبه 88/4/13ساعت 10:50 صبح توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

بسمه تعالی

جانم ازلبم سردرآورد

قامت من شداگر؛ رنگین کمان ازدست تو

قامت رنگین کمان هم شد کمان ازدست تو

با دلم؛این شیشه ی بشکستنی بازی نکن

برزمین می ترسم افتد آسمان ازدست تو

هرنفس صدسال زوری انتظار ازمن کشید

کاش می گفتی که در رفته زمان ازدست تو

ازگلویم شعله ای سرزد که خاکستر شدم

تا گرفتم یک تمنا استکان ازدست تو

جانم از سردرگمی ها سردرآورد ازلبم

جان به لب آمد که لب آمد به جان ازدست تو

مثل طوطی درقفس صد بارمردم بی کلک

دیرشد سودی ندارد ارمغان ازدست تو

من همان موجم که خوابم را کسی راحت نکرد

خسته ام ازدست این ازدست آن ازدست تو

لقمه ای نان دیدی وچون آب غلتیدی به خاک

از خجالت آب شد این لقمه نان از دست تو

من هوایی ابری ام فریاد تلخ یک غروب

هر چه میگیرم نمی گیری امان ازدست تو

اسد نیکفال –فریاد

اردبیل 29/2/88

 


نوشته شده در شنبه 88/3/16ساعت 3:53 عصر توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

بسمه تعالی

در"یا"

سترون بود و خشکیده زمین هایی که من دیدم

زمینی بود عشق نازنین هایی که من دیدم

وخاک از پینه ی پیشانی مردم شکایت داشت

ریا می رست ازچین جبین هایی که من دیدم

عسل حاضر؛مگس شیرین زبان؛قیمت کمی وزوز

تملق می چکید ازآفرین هایی که من دیدم

کلاه جاده کج؛راننده آش پشت پایش سنگ

خیانت بود کارسرنشین هایی که من دیدم

مگو حمام جایی راکه پاک آلود چرکین است

که هرچه دید ساکت ماند فین هایی که من دیدم

همه سیری بروی سفره ها چیدندوماهم سیر

که در"یا"یی تفاوت داشت سین هایی که من دیدم

نمی مانم بده ساک پراز فریاد هایم را  

برای رفتنم کافیست این هایی که من دیدم

اسد نیکفال-فریاد


نوشته شده در شنبه 88/2/26ساعت 6:5 عصر توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

ازدوستانی که به این وبلاگ سرمیزنند تشکرمیکنم

ودوست دارم بانظرات خودشون منو خوشحال کنن


نوشته شده در شنبه 88/2/19ساعت 11:43 عصر توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak