عسلستان غزل
1:
باید به لبش نگاه قندی بکنم
در سایه ی انس گریه خندی بکنم
بشکست دلم دوباره، حالا باید
یک بار دگر شکسته بندی بکنم.
2:
سنگی بودم که شیشه لو داد مرا
با بوسه ی تیز تیشه لو داد مرا
پیچیده تر از سادگی خود بودم
لعنت به دلم همیشه لو داد مرا
3:
یک روز تو را غزل غزل خواهم مرد
آن روز تو هم غم مرا خواهی خورد
با لحن کفن مرا در آغوش مگیر
یک شعر سپید با خودم خواهم برد
4:
این عشق که آیینه زدایی شده است
گوریست که تنگ آشنایی شده است
خوشبخت منم که در خودم پوسیدم
بیچاره کسی که مومیایی شده است.
5:
آسیمه سرم به دار عادت کردم
چون جاده به انتظار عادت کردم
یکریز، تو هم دروغ بارم کردی
من هم که به کوله بار عادت کردم
6:
امروز در آب و تاب من جا کردی
فرداش مرا فدای فردا کردی
قول تو شکسته بود مانند نماز
با مرد سفر چه خوب بد تا کردی
7:
پیش آمد و شاعرانه استادم کرد
یک شعر سپید خواند و آزادم کرد
خوش باوری ام به داد اشکم نرسید
آخر غم نیکفال فریادم کرد.
Design By : Pichak |