سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عسلستان غزل

تصویر بی ادا

ای کفتران شکسته پرم من شما چطور؟

از بال خود شکسته ترم من شما چطور؟

گهواره ام قفس .قفسم گور ای دریغ

فرصت نشد کمی بپرم من شما چطور؟

می سوزم از سکوت کویر و سرود رود

آتش به کام خشک وترم من شما چطور؟

فرقی نمیکند که عروسی ست یا عزا

آن سر به تیغ خیر وشرم من شما چطور؟

جاده .سکوت یخ زده.من.گرگ.حادثه

اینجا همیشه در خطرم من شما چطور؟

جایی ندارم وهمه جا خانه من است

چون بوی فقر دربدرم من شما چطور؟

بی سر پناه سقف پناهم شبیه چتر

خورشید نوش سایه ورم من شما چطور؟

تصویر بی ادایم و فریاد بی صدا

صادقترین نگاه ترم من شماچطور؟

اسد

فریاد


نوشته شده در جمعه 85/1/18ساعت 2:20 عصر توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

پروانه ی من که قسمت کژدم شد

 افسانه ی ما کلاف سر درگم شد

میخواست عروس قصر شعرم باشد

 میخواست. ولی عروسک مردم شد

یک چندبه رسم عقل ومنطق گشتیم

یک چند خراب و مست وعاشق گشتیم

یک عمر فسانه ی خلایق گفتیم

 خود نیز فسانه ی خلایق گشتیم

شعر از دوست شاعرم شهریار نعمتی است


نوشته شده در دوشنبه 84/12/29ساعت 8:39 عصر توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

کمی دیروز

من اضطراب خلوت یک کوچه درازدحام خالی یک شهرم

من انتظار واهی یک واحه درجاده ی شمالی یک شهرم

من عاشق بهار کمی دیروز در برف زار اینهمه امروزم

دنبال یک حقیقت سهرابی در روزگار زالی یک شهرم

هرجا که خون چوجوی خیابانهاست پیداست راه خانه ی بن بستم

در کوچه ی شکاری یک برزن پس کوچه غزالی یک شهرم

یک خانه مثل غربت گورستان یک خانه .خانه نه که سرورستان

من در تضاد روح دو همسایه رویای اعتدالی یک شهرم

از زندگی بدوشی انسانها امضا وخط عاطفه مخدوش است

یک حس اعتراض درون متن در حکم انتقالی یک شهرم

صد سهم مال صاحب صد نعمت سهم تو ناله های پر از لعنت

در شرکت سهامی این شکلی آمار باری یک شهرم

خون تو رنگ رونق یک قالی مزد تو دستهای پر از خالی

گل پینه های زحمت پوشالی در دست بی خیالی یک شهرم

چیزی شبیه بغض فرو خورده هر چند در نگاه تو مرده. من

مشغول صحنه سازی یک فریاد درسینه اهالی یک شهرم

اسد نیکفال

فریاد

 


نوشته شده در دوشنبه 84/12/8ساعت 12:27 صبح توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

لحن بلبل روزگاری خانه داوود بود

فرصت گلها برای ناز نامحدود بود

آسمان پر بوداز رقص پرستوهای باز

صحبت از مر گ قناری در فقس مردود بود

در پس گل هیچ پائیزی پس اندازی نداشت

بد حسابی ها حسابش پیش ما مسدود بود

قصه ی عشق اینچنین بود آذر.ابراهیم .گل

حرف آتش هم اگر بود آتش نمرود بود

اینک از خود میرود در رقص بی تاب سراب

دختر جنگل که روزی سینه ریزش رود بود

خواستم چیزی بگویم آه روحم را گزید

مرگ صد فریاد با یک دود خیلی زود بود

اسد نیکفال

فریاد


نوشته شده در شنبه 84/11/29ساعت 11:38 عصر توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

بایزید بسطامی می گوبد

هیچکس برمن غلبه نکرد مانند جوانی از اهل بلخ که به قصد حج بر ما وارد شدوگفت یا با یزید حد زهد در نزد شما چیست ؟

گفتم اینک چون بیابیم بخوریم وچون نیابیم سپاس گزاریم

گفت پیش ما سگان بلخ نیز چنین اندگفتم پس حد زهد پیش شما چیست

گفت اینکه چون نیابیم شکر کنیم وچون بیابیم ایثار کنیم وبر دیگران ببخشیم

از کتاب شناخت عرفان وعارفان اسلامی ص 68


نوشته شده در پنج شنبه 84/11/27ساعت 12:8 صبح توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

سلامی گرم و خالصانه خدمت همه کسانی که از وبلاگ حقیردیدن کردند بخصوص کسانی که نظر دادند

دکتر غریب

دکتر خدادوست

مهسا شیرزاد

شهرام اصلانی

ساسان ایران نژاد

مهدی نظام پور

دکتر غریب بالا خره سعادت یار شد که وبلاگ شماراببینم خیلی عالیه بخصوص برای حقیر منبع اطلاعات زیادی است

دکتر خدادست ممنونم که با پیامی دوباره مرا خوشحال کردید

مهسا خانمآقا  از شعری که نوشته بودید ممنونم

شعر از مرحوم فریدون مشیری است

آقا شهرام از لطف شما تشکر میکنم

آقا ساسان اون شعر خودم را بیشت از همه داغون کرده

آقا مهدی قطعه خوبی بود ممنون


نوشته شده در دوشنبه 84/11/17ساعت 6:26 عصر توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

سلام دکتر غریب

از لطفی که نسبت به بنده دارید ممنونم

اگر امکان دارد آدرس وبلاگتونو به من لطف کنید 

نتوانستم

پیدا کنم


نوشته شده در یکشنبه 84/11/16ساعت 9:15 عصر توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

دل راکه زد به دریا نالید آقااجازه؟

تکلیف دیشبم را دیدید آقااجازه؟

پاره ست دفتر من تقصیر خواهرم بود

نانا می نوشتم آن راقاپید آقااجازه؟

دیروز مادر من تب داشت و نمیگقت

بیمار بود انگار خورشیدآقااجازه؟

من هم شبیه دارا با انضباط بودم

قاپ مرا نداری دزدید آقااجازه؟

چای لبا س تازه در پشت هر مغازه

میگیرم آبغوره هر عید آقا اجازه؟

زنگ حساب گفتیدیک میشود نه از ده

از ده نفر یکی مان فهمید آقا اجازه؟

ازده نفر یکی مان کفش و لباس نو داشت

آن نه امید دیگر نومید آقا اجازه؟

ما نه نفر نشستیم نه م ماه غصه خوردیم

آن یک نفر به ماها خندید آقا اجازه؟

من هم حساب کردم نه میشود یک از ده

یک بسیت میشود نه تجدید آقا اجازه؟

فریاد در گلویش تبدیل شد به ناله

دل را که زد به دریا نالید آقا اجازه؟

اسد نیکفال

فریاد


نوشته شده در جمعه 84/11/14ساعت 5:39 عصر توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

سلام دکتر غریب

اصلا مهم نیست که دیگران درمورد ما چی فکر کنند

مهم این است که خودمون بفهمیم در کجای این ناکجا آباد قرار داریم

منظور حقیر از بیان این مطلب این بود که دکتر خدادوست چیزهایی نوشته بودند ولی موضع خودشونو مشخص نکرده بودند


نوشته شده در جمعه 84/11/14ساعت 2:29 صبح توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

با سلام وعرض ادب خدمت تک تک دوستان وعزیزانی که از وبلاگ حقیر دیدن کردند بخصوص دکتر غریب ودکتر خدادوست

ولی ای کاش دکتر خدادوست نظر خودشان را هم در مورد حقیر میگفتند که جزو کدام یک ار دسته هایی هستم که اشاره کردند


نوشته شده در پنج شنبه 84/11/13ساعت 6:11 عصر توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9      >

Design By : Pichak