سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عسلستان غزل

دل راکه زد به دریا نالید آقااجازه؟

تکلیف دیشبم را دیدید آقااجازه؟

پاره ست دفتر من تقصیر خواهرم بود

نانا می نوشتم آن راقاپید آقااجازه؟

دیروز مادر من تب داشت و نمیگقت

بیمار بود انگار خورشیدآقااجازه؟

من هم شبیه دارا با انضباط بودم

قاپ مرا نداری دزدید آقااجازه؟

چای لبا س تازه در پشت هر مغازه

میگیرم آبغوره هر عید آقا اجازه؟

زنگ حساب گفتیدیک میشود نه از ده

از ده نفر یکی مان فهمید آقا اجازه؟

ازده نفر یکی مان کفش و لباس نو داشت

آن نه امید دیگر نومید آقا اجازه؟

ما نه نفر نشستیم نه م ماه غصه خوردیم

آن یک نفر به ماها خندید آقا اجازه؟

من هم حساب کردم نه میشود یک از ده

یک بسیت میشود نه تجدید آقا اجازه؟

فریاد در گلویش تبدیل شد به ناله

دل را که زد به دریا نالید آقا اجازه؟

اسد نیکفال

فریاد


نوشته شده در جمعه 84/11/14ساعت 5:39 عصر توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |


Design By : Pichak