• وبلاگ : عسلستان غزل
  • يادداشت : آقا اجازه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام شاعر عزيز

    با كليك كردن روي علامت پايين و چپ هر پيغام ، در صورتي كه نظر دهنده هنگام نظر دادن آدرس وبلاگ خود را وارد كرده باشد،مي توان وبلاگ فرد نظر دهنده را باز كرد.امتحان بفرماييد.قبلآ از تشريف فرمايي تان خوشوقتم.

    + مهسا شيرزاده 

    باسلام خدمت شما

    آقاي نيكفال

    بنده به شعر خيلي علاقه دارم

    ولي چون نميتوانم شعر بنويسم

    اين شعر حافظ را به شما تقديم ميكنم

    بي تو مهتاب شبي باز از آن کوچه گذشتم..........همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
    شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم................شدم آن عاشق ديوانه که بودم
    در نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد............باغ صد خاطره خنديد عطر صد خاطره پيچيد
    يادم آمد که شبي با هم از آن کوچه گذشتيم...پر گشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم
    ساعتي بر لبان جوي نشستيم


    تو همه راز جهان ريخته در چشمان سياهت........من همه محو تماشاي نگاهت
    آسمان صاف و شب آرام...................................بخت خندان و زمان رام
    خوشه ماه فروريخته در آب................................شاخه ها دست برآورده به مهتاب
    شب و صحرا و گل سنگ .................................همه دل داده به آواي شباهنگ
    يادم آيد تو به من گفتي از اين عشق حذرکن......لحظه اي چند بر اين آب نظر کن
    آب آينه عشق گذران است..............................تو که امروز نگاهت به نگاهي نگران است
    باش فردا که دلت با دگران است........................تا فراموش کني چندي از اين شهر سفر کن
    با تو گفتم حذر از عشق ندانم .........................سفر از پيش تو هرگز نتوانم
    روز اول که دل من به تمناي تو پر زد


    چون کبوتر لب بام تو نشستم ........................تو به من سنگ زدي من نه رميدم نه گسستم
    باز گفتم که تو صيادي و من آهوي دشتم............تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
    حذر از عشق ندانم .......................................سفر از پيش تو هرگز نتوانم نتوانم
    اشکي از شاخه فرو ريخت ..............................مرغ شب ناله تلخي زد و بگريخت
    اشک در چشم تو لرزيد...................................ماه بر عشق تو خنديد
    يادم آيد که دگر از تو جوابي نشنيدم...................پاي در دامن اندوه کشيدم نگسستم نرميدم
    رفت در ظلمت غم .......................................... آن شب و شبهاي دگر هم
    نگرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم ...................نکني دگر از آن کوچه گذر هم
    بي تو اما به چه حالي ....................................من از آن کوچه گذشتم

    سلام

    شما را لينك كردم. آقا اجازه؟