سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عسلستان غزل

بایزید بسطامی می گوبد

هیچکس برمن غلبه نکرد مانند جوانی از اهل بلخ که به قصد حج بر ما وارد شدوگفت یا با یزید حد زهد در نزد شما چیست ؟

گفتم اینک چون بیابیم بخوریم وچون نیابیم سپاس گزاریم

گفت پیش ما سگان بلخ نیز چنین اندگفتم پس حد زهد پیش شما چیست

گفت اینکه چون نیابیم شکر کنیم وچون بیابیم ایثار کنیم وبر دیگران ببخشیم

از کتاب شناخت عرفان وعارفان اسلامی ص 68


نوشته شده در پنج شنبه 84/11/27ساعت 12:8 صبح توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

سلامی گرم و خالصانه خدمت همه کسانی که از وبلاگ حقیردیدن کردند بخصوص کسانی که نظر دادند

دکتر غریب

دکتر خدادوست

مهسا شیرزاد

شهرام اصلانی

ساسان ایران نژاد

مهدی نظام پور

دکتر غریب بالا خره سعادت یار شد که وبلاگ شماراببینم خیلی عالیه بخصوص برای حقیر منبع اطلاعات زیادی است

دکتر خدادست ممنونم که با پیامی دوباره مرا خوشحال کردید

مهسا خانمآقا  از شعری که نوشته بودید ممنونم

شعر از مرحوم فریدون مشیری است

آقا شهرام از لطف شما تشکر میکنم

آقا ساسان اون شعر خودم را بیشت از همه داغون کرده

آقا مهدی قطعه خوبی بود ممنون


نوشته شده در دوشنبه 84/11/17ساعت 6:26 عصر توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

سلام دکتر غریب

از لطفی که نسبت به بنده دارید ممنونم

اگر امکان دارد آدرس وبلاگتونو به من لطف کنید 

نتوانستم

پیدا کنم


نوشته شده در یکشنبه 84/11/16ساعت 9:15 عصر توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

دل راکه زد به دریا نالید آقااجازه؟

تکلیف دیشبم را دیدید آقااجازه؟

پاره ست دفتر من تقصیر خواهرم بود

نانا می نوشتم آن راقاپید آقااجازه؟

دیروز مادر من تب داشت و نمیگقت

بیمار بود انگار خورشیدآقااجازه؟

من هم شبیه دارا با انضباط بودم

قاپ مرا نداری دزدید آقااجازه؟

چای لبا س تازه در پشت هر مغازه

میگیرم آبغوره هر عید آقا اجازه؟

زنگ حساب گفتیدیک میشود نه از ده

از ده نفر یکی مان فهمید آقا اجازه؟

ازده نفر یکی مان کفش و لباس نو داشت

آن نه امید دیگر نومید آقا اجازه؟

ما نه نفر نشستیم نه م ماه غصه خوردیم

آن یک نفر به ماها خندید آقا اجازه؟

من هم حساب کردم نه میشود یک از ده

یک بسیت میشود نه تجدید آقا اجازه؟

فریاد در گلویش تبدیل شد به ناله

دل را که زد به دریا نالید آقا اجازه؟

اسد نیکفال

فریاد


نوشته شده در جمعه 84/11/14ساعت 5:39 عصر توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

سلام دکتر غریب

اصلا مهم نیست که دیگران درمورد ما چی فکر کنند

مهم این است که خودمون بفهمیم در کجای این ناکجا آباد قرار داریم

منظور حقیر از بیان این مطلب این بود که دکتر خدادوست چیزهایی نوشته بودند ولی موضع خودشونو مشخص نکرده بودند


نوشته شده در جمعه 84/11/14ساعت 2:29 صبح توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

با سلام وعرض ادب خدمت تک تک دوستان وعزیزانی که از وبلاگ حقیر دیدن کردند بخصوص دکتر غریب ودکتر خدادوست

ولی ای کاش دکتر خدادوست نظر خودشان را هم در مورد حقیر میگفتند که جزو کدام یک ار دسته هایی هستم که اشاره کردند


نوشته شده در پنج شنبه 84/11/13ساعت 6:11 عصر توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

خودراهمیشه هیچ شمردم برای هیچ

دل را به داغ ودردسپردم برای هیچ

چون شعله در مجادله ی پوچ دود وباد

روزی هزار مرتبه مردم برای هیچ

در دستخون عشق یکی بود برد وباخت

دلباختم به هیچ .نه .بردم برای هیچ

ازدست هیچکس نه .ازاین دست بی نمک

یارب چه زخمها که نخوردم برای هیچ

این شهر کور سنگ شده شهر مرده هاست

من کوچه کوچه آینه بردم برای هیچ

درد دلم سبک نشد از اشک .آه. خون

زین چشم خونفشان که فشردم برای هیچ

در گیر ودار چله چو فریاد چلچله

یخ زد گل قریحه ی تردم برای هیچ

اسد نیکفال

فریاد


نوشته شده در چهارشنبه 84/11/12ساعت 1:26 صبح توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

فصل عشق وماه عشقبازی در راه است بیائیدکلبه ی روحمان را با عشق اهل بیت آذین ببندیم

ای حسین شهید ادرکنی

ای صدای سپید ادرکنی

از غمت گریه میکند درآب

ماهی سرخ عید ادرکنی

شعر از دوست شاعرم ش -ن

 


نوشته شده در یکشنبه 84/11/9ساعت 12:19 صبح توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

 سلام وعرض ادب خدمت همه عزیزانی که به وبلاگ حقیر سرزدندبخصوص دکتر غریب که نسبت به بنده ابراز لطف کردند


نوشته شده در شنبه 84/11/8ساعت 11:49 عصر توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

سلام دوستان ببخشید که تاخیر داشتم عذر حقیر را بپذیرید

حکم اعدام مرد هفتاد وشش ساله ای که در یک اقدام جنایتکارانه طفل نه ماهه ای رامورد آزارو اذیت جنسی قرار داده بوداز سوی دیوان عالی کشور تائید شد

هفته نامه طاق بستان شماره58مورخ1382/7/13

جنایت خاموش

سپیده از سفر شب به شهر بر میگشت

برای تازه شدن آفتاب پر میزد

نگاه دختر گیسو طلایی خورشید

به شکر رفتن شب خانه خانه در میزد

صدای پنجره ها را هوای تازه گشود

سکوت شب پره ها لاله را به حرف آورد

گلی که روزه شب میگرفت وقت سحر

برای بردن یک کاسه نور ظرف آورد

ولی هنوز میان دل دو همسایه

شیوع فاصله در هر قدم مسلم بود

کمی قفس همه سهم کفتران غریب

هزار متر تجمل کلاغ را کم بود

 

در این معادله گنگ مبتذل یک مرد

کنار آخور یک خوک زندگی میکرد

بخاطر زن و نوزاد چند ماهه خویش

شبیه عقربه با سر دوندگی میکرد

کشید دست نوازش به خواب کودک و رفت

ازآشیان اجاری به جنگ فقر آن مرد

خبر نداشت که روح پلید موجر پست

حریم حرمت او را اجاره خواهد کرد

کمی گذشت و هوا روشن از سیاهی شد

به کوچه رفت برای خرید مادر طفل

حرارت هوس خوک پیر بالا رفت

خزید سایه ی بی عصمتی به بستر طفل

 

سحر کجا شب هفتاد و پنج ساله کجا

یک آسمان تب شهوت دو جرعه نور.سه صفر

پلنگ و پنجه وآهو و زخم و خون . دیگر

چه حاشه چه اشاره چه خط چه نقطه چه صفر

خبر نه زلزله بود این جنایت خاموش

تمام شهر از این حادثه به خود لرزید

ولی همه نگران کلاه خود بودند

و عمق فاجعه را هیچکس نمیفهمید

 

عبور میکنم از روز های این شکلی

دو باره کودک ده ساله میشوم .یک شب

پدر بزرگ به من گفت ای پسر اینجا

دیار شرم و شکوه است وشهر شیر عرب

نبودی و نشنیدی پدر بزرگ که ما

علی شعار علی کش شدیم بعد ازتو

بجای شهد شرافت فریب ها خوردیم

و پوریای ولی کش شدیم بعد از تو

کجاست غیرت مردان مرد ایرانی

کجاست روح کور اوغلی و رستم دستان

شبیه خاله زنک ها پر از ادا شده ایم

کجاست ریشه این دردهای سر گردان

غرور شرقی ما را چه چیز در ماکشت

صدای مشرقی ما چراعوض شده است

دروغهای حقیقی چه واقعیست مگر؟

اساسنامه ی رنگ خدا عوض شده است

 

کور اوغلی (پسر مرد کور)یکی از پهلوانان نامی واساطیری آذربایجان

 

اسد نیکفال (فریاد)

 

 

 


نوشته شده در شنبه 84/11/8ساعت 4:2 عصر توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |

   1   2      >

Design By : Pichak