سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عسلستان غزل

مثل چیزی محال من دیدم

خواب بود وخیال من دیدم

آمد و در نگاه من زل زد

بی جواب وسوال من دیدم

نوری از سایه قد کشید عجیب

شیر را در شغال من دیدم

شاخه وقتی که شاخ وشانه کشید

سرخ شد سیب کال من دیدم

جاده ها را حرامیان کشتند

خون ما شد حلال من دیدم

کفتران سپید عاشق را

خون چکیده به بال من دیدم

گفتم این زخم را که زد؛از شرم

آب شد سنگ لال من دیدم

زیر این آسمان خون آلود

بال راهم وبال من دیدم

در قفس باش و آسمانی باش

تیره بخت زلال من دیدم

فال بد بود وبغضی از فریاد

هر چه از نیکفال من دیدم


نوشته شده در یکشنبه 85/3/21ساعت 11:32 عصر توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |


Design By : Pichak