• وبلاگ : عسلستان غزل
  • يادداشت : نه تئزيوباندون سن؟
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + شبنم 
    سلام .خوبين ؟
    شعرتازه چه خبر؟بيار من همه را مي خرم به قيمت جان-
    خانم نيلوفر شاطري از خوزستان که اون روز مهمون انجمن بودن شعرشون رو که خوندن وخواسته بودين فرستادن کامنتشون رو براتون مي ذارم :
    (سلام خانم فرضي زاده بزرگوارعذر ميخوام بابت تاخيرم در ارسال شعري که خاسته بودن
    مسافرت من زياد طول کشيد و به نت دسترسي نداشتم
    با افتخار لينک شديد
    اينم از اون شعر

    قول داده بودي

    قو ل داده بودي
    خمپا ره ها را هشا ن را گم کنند
    اما شب، کا رون سياه پوشيد
    براي کسا ني که خونشان را مکيده بود
    و من چاهي را کندم
    که بشود بوي هزار پيراهن را
    در آن دفن کرد

    قول داده بودي
    اين آدم برفي
    نه به جنگ فکر کند
    نه قلبش سياه باشد
    اما اينجا برف
    آنقدر اتفاق خنده داري بود
    که تا نک ها روي آن سر مي خوردند


    حالا سالها
    زير چکمه هاي تو گير کرده اند
    و به آخر نمي رسند


    و هرروز دارند کلاهمان را
    به احترام اين همه جنازه بر مي دارند

    تو قول داده بودي
    مرا آزاد کني
    اما
    خرمشهرآزاد شد)

    تابعد
    درود

    خيلي وقت بودننوشيده بودمتان
    چه شعرهاي زيبايي گذاشته ايد
    مثل هميشه گيراوزيبا


    ..................

    راستي جناب نيک فال ديروز شعرتان واقعا چسبيد درانجمن .دس مريزاد
    چقدرخوشحالم که هنوز اسدنيک فال ها وشهريارنعمتي هايي هست دراين فضاي مسموم ادب اين روزها که بتوان اميدوار بود وکمي التيام گرفت...
    نمونه اين فضاي مسموم :شعري که ديروز 92-6-11خوانده شد(بياحواس تقديرر ا پرت کنيم تو دزدکي صدايش کن من فاصله ها رابرميدارم...!!)
    اين اس ام اسي ست که چندسال است درگوشي همه هست وپخش شده است .آن وقت طرف باکمال وقاحت ميخواند وبلانسبت شماجمع را هالو حساب ميکند ووقتي هم که ميپرسي مال چه وقت وکيست؟ميگويد مال هفته پيش وازخودخودم!!يعني ميشودمال اوايل شهريور!!!!!!!!!!!!!!!
    حال آنکه همين اس ام اس چاپ شده درمجله سراسري راکه مال اوايل خرداد هست حتما خدمتتان تقديم خواهم کرد(حال حافظه ي گوشي ها بماند).
    مثل هميشه دندان روي جگر گذاشتيم چراکه ديدم کوچکترازاين حرفهاست که بخواهيم....که اگر بزرگ بود اين کار را نمي کرد
    ارائه سرقت ادبي دريک جمع ادبي!
    مثل اين است که يک متر پارچه را به پارچه فروشي که از خوداوخريداري شده بفروشي و تازه تعريفش هم بکني !
    .........
    حال من وما وشما واين ها وآنها هيچ که به اجبار نشنيده ونديده ميگيريم
    اما گر يک نفر مهمان از شهري جايي بيايد ودرانجمن اين گونه چيزها رابشنود وزود بو ببرد چه؟؟؟؟
    تازه نمونه کوچکي ست از مسمويت هايي ست که انجمن 50 نفره مان را کرده انجمن 7نفره!
    متاسفم ...فقط همين

    ...
    فقط خدارا شکر که حداقل شما وچون شماهايي هست هنوز

    "سترون بودو خشکيده زمين هايي که من ديدم
    زميني بود عشق نازنين هايي که من ديدم
    وخاک از پينه پيشاني مردم شکايت داشت
    ريامي رست از چين جبين هايي که من ديدم
    ....
    نمي مانم بده ساک پرازفريادهايم را
    براي رفتنم کافيست اين هايي که من ديدم"

    يامولامدد
    + اوزاق 

    تواول بگو با کيان دوستي

    نه صبر کن من بگم:با علي نوري مخبت وآقازاده ي بدبخت

    من آنگه بگويم که تو کيستي

    نه اصلا چرا خودت نميگي که اهل جاهان خانم مغان هستي!!!!

    + تتت 
    شعرتان يك جوريه خودتان جوري ديگر نميتوانيد مردم را بفريبيد استعدادتان را جايي ديگر امتحان كنيد مثلا دركله پزي
    + رفيق 

    اين زبان مختص شماست و بس

    عالي

    + سميه 

    سلام

    قالب وبلاگ تيرگي هاي ذهنم را بيشتر كرد

    زيبا بود

    هرچند از زبان خودتان شنيدني جان بخش تراست