سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عسلستان غزل

 

وقتی از آسمان قفس بارید باغ ها را جواب شان کردیم

باب میل گل و ستاره نبود فصل هایی که باب شان کردیم

آب وقتی از آسیاب افتاد لای دندانمان طمع گل کرد

ناله ها را به خاطر گندم زیر پا آسیاب شان کردیم

بس که دکان تازه وا کردیم جنس هامان خراب شد گندید

قیمتش خون مشتری ها بود جنس هایی که آب شان کردیم

روحمان را سیاه کرده گناه شرممان باد از این گناه سیاه

زنده ها را به مرگ لو دادیم تا که مردند قاب شان کردیم

وقتی از ترس مرگ خود مردیم آبروی چراغ را بردیم

دزد شب را چراغ سبزی بود کوچه هایی که خواب شان کردیم

مسئله بودن و نبودن نیست مسئله دیدن وندیدن ماست

میزها را به جای آدم ها هی حضور و غیاب شان کردیم

هردرختی که لانه ی ما بود پشت ما را به تیر ها رو کرد

شاخه ها را چرا تبر بزنیم خودمان انتخاب شان کردیم

دسته دسته به دام افتادیم بال فریـــادمان قفس پوشید

در هجوم کلاغ هایی که دسته دسته عقاب شان کردیم

 


نوشته شده در شنبه 91/10/23ساعت 2:24 صبح توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |


Design By : Pichak