• وبلاگ : عسلستان غزل
  • يادداشت : پا رچـــــا پارچــــا آرزي
  • نظرات : 10 خصوصي ، 60 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام بر فرياد عزيز که از نيکفال فريادش،‌ فرياد شد.
    بين غزل‌هاي آرشيو دوماهه‌ي 89 غزل "عجيب" خيلي به‌دلم نشست.
    توي اين غزل هم تضادهاي دروني انسان نمايان است و هم رفتارهاي بيروني که باعث مي‌شه عجيب،‌ عجيب باشم و کارهايي بکنيم که مي‌شود همان فريب،‌ فريب دادن خودمان با خودمان جوري که آينه هم تحمل نشون دادن "من" رو به من نداشته باشه.
    مني که نژاد و تيره و طايفه و زبان و گويش مي‌شود عامل سردرگمي‌هاش و به‌جاي بيان "خود" در زير اين نقاب‌ها که هر کرام شايد عملي باشه براي شناخت و ارتباط، سردرگم بشه و کلافي عجيب که شايد به‌درد بازي گربه‌ها هم نخوره.
    داخل غزلهاي ديگه هم موردي که فکر نکنم داخل غزل‌هاي قديمي بوده باشه (البته به فراخور چيزي که توي ذهنم مونده) استفاده از شخصيت و اسطوره‌هاي تاريخي معصر و باستان بود (اميرکبير و آرش کمانگير)، هم براي استعاره و هم براي بيان منظور شعر.
    نکته‌ي بسيار مثبتي که داخل شعرهاي شما هست اينه که جوري از واژه‌ها استفاده مي‌کنيد و اونا روکنار هم قرار مي‌دهيد که حتي لحظه‌اي رابطه‌ي يک مصرع با مصرع بعد قطع نمي‌شه و ذهن خواننده رو داخل يک مسير روان قرار مي‌ده و جايي از شعر رو به بند آب نمي‌دهيد که مثلا سريع سر و ته قضيه رو به‌هم آورده باشيد (حتي داخل يک مصرع).
    عالي شعر مي‌سراييد و فکر مي‌کنم غزل را بهتر از رباعي. در رباعي سخته که همه معني رو در چهار مصرع گنجوند اما فکر کنم توانايي شما بالاتر از اين باشه براي سرودن رباعي. (البته داخل اين قسمت از نظرم اشکالي که به من وارده اينکه که جز رباعيات خيام رباعي ديگه‌اي مطالعه نکرده‌ام و از تجربه‌ي لحن‌هاي ديگر شاعران تابه‌حال بي‌نصيب بوده‌ام).
    شاد و موفق باشيد دوست عزيز.