• وبلاگ : عسلستان غزل
  • يادداشت : سن سيز
  • نظرات : 20 خصوصي ، 101 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     

    سلام

    از اينكه به من سرزدي ممنونم

    ولي نميشه دل خون بشه ],چون دل خون يك حرفه

    ولي اشك واقعيته زندگيه چيزيه كه ما مي بينيمش چيزي كه راه هله

    نشنيدي ميگن گريه كن اروم بگيري

    برداشته خوبي نبود

    ولي از اينكه به نظر دادي خيلي ممنونم

    راستي تازه اپ كردم

    يا حق

    خوب بود

    موفق باشين

    يا حق

    دلم به حال سبلان مي سوزد.

    سلام

    کامنت ها را مطالعه مي کردم، يک نفر انگار اشعاراشعار آقاي نيک فال را سرقتي!!!!!!!!!!!!!!!!!! (؟) ناميده بود

    تمام کور سو اميد هاي آدم به ادبيات اين استان اردبيل گاهي به لرزه مي افتد وفتي کج فهمي عده اي سنت انديش را مي بيند.

    من خطاب به اين آدم (؟) عرض کنم اگر در اردبيل تعداد محدودي شاعر غزل سرا باشد که اشعارشان بکر و نو است يکي از اين افراد آقاي اسد نيکفال است .

    البته اگر چشمهايتان بي تعصب و بي قصد و غرض بنگرد.

    نمي دانم چه حسي مي تواند از اين زيباتر باشد که نويسنده اي کتابش را در آغوش بگيرد.

    چه حسي مي تواند قشنگ تر از اين باشد که بسته کتابهايت را بگيري توي بغلت، کاغذش را بو بکشي، لمسش کني، لب هايت را بگذاري روي مقواي جلدش ببوسيش و زير لب بگويي:

    - به دنياي کثيف ادبيات خوش اومدي

    وبلاگ من به روز است با:

    خبرهايي از موج غزل پست مدرن در نمايشگاه

    و معرفي کتاب اولم:

    چگونه زرافه را توي يخچال بگذاريم؟

    و در آخر شعري که قبلا از من جايي نخوانده ايد:

    ديگر اميد نيست به شهري که مردمش

    با گوسفند زنده قصاب مي دهند...

    سلام جناب نيكفال .

    ياد شعري شهريار افتادم

    آمان آيريليق آمان آيريليق

    بي داريخديران دومان آيرليق.

    به دل نشست غزل هاتان .

    در پناه حق .

    گر پرده برفتد نه تو ماني و نه من .بهتر است به غزل سرقتي هاي خودت بپردازي تا پا روي دم اين و ان بگذاري انگار يادت رفته چطور حالتان و صدايتان ...

    اين جريان هوايي که به باد مي ماند در دريا معلوم نيست به کدام

    سمت مي رود ، فداي اين جريان شوم که کسي معني اش را نمي داند

    و کسي اگر از اين جريان "من در آوردي" سر در نياورد بي سواد است

    و بويي از ادبيات نبرده است. اين جنبش بي طرفدار که گويا به چند فرد تماشاگر

    ادبيات الهام شده است و کسي در اين سرزمين از آن سر در نمي آورد

    حرفي براي گفتن در ادبيات ندارد زيرا اگر حرفي داشت در اين چند

    سال خودي نشان مي داد.آيا اين عزيزان که مي گويند ادبيات يعني

    گلف استريم ، خواهند توانست براي خود طرفداراني جذب کنند؟به نظر

    من تلاش اين افراد بيهوده است و اينها به آرزوهاي خود نخواهند رسيد،

    نظر شما در اين مورد چيست؟

    سلام اقاي نيكفال وقت بخير

    با كار كوتاه اپم

    منتظر نقدتون هستم

    بدرود

    سلام خسته نباشيد
    من دوباره آپم
    + مليحه 

    شعرلريزي اوخودوم

    چوخ درين آنلام داشيييرلار

    آما توركجه يازايدينيز كئشكه

    احتياج چوخدور

    بيليزسيز كي...

    سالام به ي، ((اوزومم )) عنوانلي بير قوشمانيزي اؤزگؤر وئبينين كامئتينده گؤروب، آرتيق اوره ييمه ياتديقدا، سيزه قوناغ اولدوم، گؤزه ل باغينا وارديقدا داها آرتيق بارلانديم، الهام اوجاغينيز سؤنمه سين.

    + علي نوري 

    بير حنجره اولسايدي چيچك آغلامازيدي بئله سس سيز

    چووغون بوداغين بيچمه سه ده تاپشيراجاقدير يئله سس سيز

    بو بيت ده منده ن سيزه پاي اولسون

    + علي نوري 

    بير حنجره اولسايدي چيچك آغلامازيدي بئله سس سيز

    چووغون بوداغين بيچمه سه ده تاپشيراجاقدير يئله سس سيز

    بو بيت ده -آزاد_يازار علي نوري دن سن اوچون پاي

    سايقيلار

    + در به در هميشگي 
    باز حنجره ها تنگ است و ناله ها خشکيده در چشمهاي سرد
    باز نم نم اشکهاي دلم در درون خونابه مي شوند در جوششي خموش و بي صدا
    باز همه ي وجودم زمزمه مي شود و زبان باز مي کند چه بي صدا
    باز اندام ظريفم مي کشد بدوش بار سنگين روزهاي مردگي را در زمين چه استوار
    باز سرخ مي شود ز سيليش اين چهره ي درد کشيده و خسته از خزان ِ انتظار
    باز سوسو ي چشمان بيمارم بدنبال ستاره ات مي گردد تا جلوه ي جمالت سرمه اي شود براي دردهايش
    باز مي تپد دلم در مردگيهايي که فرياد زندگي سر مي دهند در لابلاي ورقهاي زمان تا فقط مگر تو زنده کني و جان بخشي
    باز فريادها بر بام خانه ها سکوت شده اند تا فرو ريزند و يا فرياد شوند بر بلناي دلهاي منتظر
    باز ستاره خسته است از زمان و ره پيمودنهاي شبانه اي که سرد است بي تو چون مردن و باز هم صدايت نمي ايد ، خودت نمي ايي ، ستاره ات چشمک نمي زند و اشکهاي ستاره بر گونه هايش مي خشکد و در خود گم مي شود تا انهنگام که تو را بيابد
    اي بهترين انتظار ، منتظرت مي مانم ...
     <      1   2   3   4   5    >>    >