روزي که به دنيا آمدم صدايي در گوشم طنين افکند که تا اخر عمر بامن خواهد ماند! گفتم کيستي؟ گفت : غم . خيال ميکردم غم نام عروسکي است که ميتوان باآن بازي کرد ولي حالا فهميدم که : خود عروسکي هستم بازيچه ي دست غم