سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عسلستان غزل

سالها پیش یک نفر بود که بهش میگفتند ابی روانی

یک روز ازش پرسیدم حالت چطوره؟

گفت مردم میگن ابی روانیه دیگه میگه

می خنده و خوش میگذرونه

ولی نمیدونن که تو دلم چی میگذره

راستی کی میدونه که تو دل کسی چی میگذره

بگذریم غزلو بخونین

       

نه ریسمان مـــــــــرا شکل آسمان بدهید 

نه آسمان مـــــــــرا دست ریسمان بدهید 

تمام کوچه مرا در به در به سخره گرفت 

برای من که غریبــــــــم دلی نشان بدهید 

من آن کبـــــوتر بازم که قاب جایم نیست 

مــــــــــــرا درون دلی آشنا مکــان بدهید 

مرا بجـــــــرم کمی عاشقی قصاص کنید 

ولی برای تماشــــــــا کمی امـــــان بدهید 

ستـــــــــاره های نچیـــده هنوز منــتظرند 

کمی تکان به درختان آسمــــــــــان بدهید 

مرا که بود ونبودم به اشـــــــــک می ماند 

به قدریک مژه بر هم زدن زمــــــان بدهید 

ســــــکوت یخ زده می بارد از گلو گاهش 

تب بهانه به چشـــــــــــــمان ناودان بدهید 

از انحصار زمان خارج است فریـــــــادم 

حدود ساعت خود را به کوکیــــــان بدهید 

 


نوشته شده در پنج شنبه 89/6/25ساعت 1:35 عصر توسط اسد نیک فال-فریاد نظرات ( ) |


Design By : Pichak